دانلود تحقیق درمورد عمر خيام
با دانلود تحقیق در مورد عمر خيام در خدمت شما عزیزان هستیم.این تحقیق عمر خيام را با فرمت word و قابل ویرایش و با قیمت بسیار مناسب برای شما قرار دادیم.جهت دانلود تحقیق عمر خيام ادامه مطالب را بخوانید.
نام فایل:تحقیق در مورد عمر خيام
فرمت فایل:word و قابل ویرایش
تعداد صفحات فایل:23 صفحه
قسمتی از فایل:
تولد و دوران نوجواني :
صبح روز دوشنبه، سال 439 هجري قمري در نيشابور، نابغه اي چشم به جهان گشود كه امروز همه ما ايرانيان به وجود او افتخار مي كنيم، اين نابغه كسي جز جز حكيم عمر خيام نيست.
پدر او يعني ابراهيم در ناآرامي عجيبي بسر ميبرد. چرا كه تا قبل از آن هرگز طعم پدرشدن را نچشيده بود. ابراهيم ، قابله پيري را به منزل آورد تا در تولد نوزاد به همسرش كمك كند. و از خدا مي خواست تا زن و فرزندش را سالم نگه بدارد. در همين هنگام قابله فرياد زد : يا محمد، يا محمد، ابراهيم و همه نيشابوريان مي دانستند كه اگر قابله پس از تولد نوزاد اسم پيامبران را برزبان آورد، فرزند حتما پسر است.
زنان و مردان فاميل و همسايگاني كه به ديدن همسر و فرزند ابراهيم آمده بودند اولين سوالشان اين بود كه : ابراهيم، پسرت را چه نام گذاشته اي؟
ابراهيم مي گفت: بايد پيش مولوي قاضي بروم تا او اسمي را از روي قرآن تعيين كند. بعد از نماز ظهر ابراهيم به پيش مولوي قاضي رفت و بعد از سلام گفت : خداوند به من پسري داده و به همين جهت به پيش شما آمدم تا زحمت بكشيد و از روي قرآن اسمي را انتخاب كنيد. مولوي از روي قرآن اسم عمر را براي فرزند ابراهيم انتخاب كرد.
ابراهيم هم خوشحال از مولوي تشكر كرد و به خانه رفت. عمر در خانواده اي متوسط به دنيا آمده بود، كم كم با زندگي مردم آشنا مي شد. او در مجالس عزاداري و عروسي و مراسم مذهبي شركت مي كرد. گاهي هم به تماشاي كار پدر و مهارت او در دوختن چادر مي رفت.عمر هيكلي قوي و محكم داشت و بسيار كم حرف بود. بازيهاي معمولي كودكان را چندان دوست نمي داشت و هرگاه به ميهماني مي رفتند و يا ميهماني براي آنها مي آمد، سعي مي كرد كه جزو مردان بنشيند و از حرفهايش چيزهايي ياد بگيرد.
همين مسئله باعث شد كه ابراهيم در سن پنج شش سالگي عمر، كاغذ و قلمي تهيه كند و الفباي فارسي را به او بياموزد . خواندن قرآن هم از دانشهايي بود كه ابراهيم به فرزند خود آموخت. عمر در مدت سه ماه، خواندن قرآن را به خوبي ياد گرفت ولي در معناي آن نمي توانست از پدرش كمك بگيرد.
به همسرش دستور داد تا لباسهاي تميزي براي عمر حاضر كند. بعد از پوشيدن لباس و برداشتن قرآن ، ابراهيم دستوراتي در مورد چگونگي حضور در مكتب و درس خواندن به او داد. سپس دست او را گرفت و به مكتب مولوي قاضي برد و رو به مولوي كرد و گفت: اين همان فرزندي است كه شما باريش نام عمر را انتخاب كرديد. مولوي بعد از فهميدن اينكه عمر با قرآن و خط نوشتن آشنايي دارد، او را در مكتب خود پذيرفت.
عمر در كمتر از دوسال همه دانستنيهاي مقدماتي كه كودكان ديگر آنرا در فاصلة چند سال مي خواندند.